آواآوا، تا این لحظه: 11 سال و 10 روز سن داره

بهترین هدیه خدا به ما

سیسمونی

عشق مامان دیشب بالاخره سیسمونیتو آوردیم البته هنوز کلی خورده ریز مونده که برات بخریم ولی با همینا من از دیشب تا حالا کلی شارژ شدم. امروز هم قرار بود تخت و کمد و بیارن که افتاد واسه شنبه. از وضعیت تو تو این روزها بخوام بگم که تکونات خیلی جون دار تر شده و گاهی وقت ها شکمم از این ور به اون ور میشه واااای که نمیدونی چه کیفی داره.میدونم یه روزی در آینده خودت هم این حس رو تجربه میکنی. وااااای با تصور اون روز ته دلم قند آب میکنن.الهی فدات بشم که این روزها تموم دلخوشیم تو هستی عشق مامان. آهان از حرکات مفیدی که این روزها انجام میدم ساعت 5 که بابایی داره میره سر کار من هم بیدار میشم و یه چیزی میخورم آخه تو شکموی مامان گشنه ات میشه و شروع میکنی...
26 بهمن 1391

لالایی

عشق مامان امروز برای کار های دانشگاه رفته بودم انقلاب که گفتم بزار یه سری هم به کتاب فروشی ها بزنم.خلاصه از انقلاب برات چند تا کتاب خریدم: 48لالایی برای 4 فصل شناخت اشیا و رنگها و...... یه سری کتاب داستان بامزه از امشب شروع کردم دارم برات لالایی ها رو میخونم. یکی از لالایی هاش که به دنیا اومدنت هم میاد اینه: لالا لالا بهشت من گل اردیبهشت من خدا با لطف آورده تورو تو سرنوشت من هوا عطر تنش از گل زمین پیراهنش از گل بنفشه گیسش از بارون طبیعت دامنش از گل واااای کی میشه بیای بیرون مامانی بگیرمت تو بغلم این لالاییهارو برات بخونم.؟ عاشقتم آوای من ...
14 بهمن 1391
1